وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره میفهمی پیر شده ! دلت میخواد بمیری . . . . . . سلامتیه اون پسری که . . . . . . پدرم، تنها کسی است که باعث میشه بدون شک بفهمیم فرشته ها هم میتوانند مرد باشند ! . . خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود اما زودتر از او به خانه بر می گردد . . .
وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده !
وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه . . .
و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش
۱۰ سالش بود باباش زد تو گوشش هیچی نگفت . . .
۲۰ سالش شد باباش زد تو گوشش هیچی نگفت . . .
۳۰ سالش شد باباش زد تو گوشش زد زیر گریه . . .
باباش گفت چرا گریه میکنی ؟
گفت : آخه اونوقتا دستت نمیلرزید . . .
.
شوهر دستگاه خودپرداز پول نیست ... !
لطفاً بابا ها رو دستگاه چاپ پول نبینید، شماها راحت پول خرج میکنید ولی اونا بابت ریال به ریالش عرق ریختن و زحمت کشیدن و پیش هر کس و ناکسی سر خم کردن ... !
فرشته ی سیبیلوی من روزت مبارک !
منبع :
http://rasoolseidali.blogfa.com/post-43.aspx
همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک ترمیشود ، ولی پدر ...
یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند ، خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد …